5 ـ واقعيت تلخ امروز

ساخت وبلاگ

خواهند گفت : پدران ما كه در جنبش مشروطه يا در كوششهاي شيخ محمدخياباني ، ميرزا كوچكخان و كلنل محمدتقي خان پا درميان داشتند بيشتر مردان كم سوادي ويا بيسوادي بودند كه هيچ تجربة كوشش سياسي نداشتند. در كوششهايي كه برهبري مصدق كردند هم تجربة كار سياسي چنداني نداشتند. در سال 57 نيز ميوة جنبش و تلاشهاي توده را ميوه چينان ربودند ولي امروز كه ما پا براه كوشش گذاشته ايم كوله باري از تجربيات صد ساله بدوش داريم. ...

مغز سخن نيز در اينجاست. بايد ديد آيا از گذشته پند گرفته ايم؟!. آيا تنها به افزودن آگاهيها بسنده كرده ايم يا آنها را با گذشتة خود سنجيده و به حقايقي دست يافته ايم؟!.. مي دانيم انبوه كوشندگان فريب آگاهيهايي را خورده اند كه در « عصر اطلاعات» بدستياري اينترنت ، ماهواره و ديگر ابزارها بدان دست يافته اند. بايد دانست كه آگاهي چيز ديگر و دانستن حقايق يا قانونها كه از سنجيدن درست همان آگاهيها بدست مي آيد چيز ديگريست. به سخن ديگر انباشت انبوهي از آگاهيها شرط بايستة (لازم) دانستن است ولي شرط بسنده (كافي) نيست. آگاهي همة كار نيست.

مي دانيم كه دانش بدينسان پيشرفت كرده كه نخست در يك زمينه آگاهيهاي بسياري فراهم آمده و سپس با سنجيدن و آزمودن آنها به يك اصل يا قانون دانشي پي برده اند.

براي مثال مشاهدات دقيق تيكو براهه اين در را بروي كپلر گشود كه بدستياري آنها به سه قانون ارزشمند كه حركت ستاره هاي گردنده را مينمود دست يابد. تا زمانيكه او باين قانونها نرسيده بود مشاهدات تيكو با همة دقتي كه داشت در بن بست بسر ميبُرد و راهي براي ستاره شناسي نوين گشوده نبود. پس آگاهيها براي پي بردن به يك حقيقتي بايسته است ولي به تنهايي كاري از پيش نمي بَرد و تا سنجيدن (پردازش) آنها انجام نگيرد گرهي گشوده نگردد.

شما امروز مي توانيد ميليونها تكه آگاهي (داده ها) را يكجا (مثلاً در كامپيوتر خود) نگه داريد ولي تا زمانيكه آنها را پردازش نكرده ايد و از ميان آنها نكتة بدرد خوري نيافته ايد كمترين سودي از آنها در دست شما نيست. در خود صنعت كامپيوتر اين نكته نمودارست : يك كامپيوتر با حافظة بسيار بزرگ و پردازنده اي ناتوان كارآيي كمي دارد ، گو اينكه ميليونها تكه آگاهي را در خود گرد آورده باشد.

اكنون به سخن خود بازگرديم. گفتيم كه امروز بيشتر كوشندگان سياسي ما به ارزش و سودهاي دموكراسي پي برده اند و راستي اينست كه اگر ما دست يافتن به دموكراسي را گام نخست خود بدانيم و براي آن زمينه فراهم گردانيم ، خود كوشش بس ارجمند و والايي خواهد بود. ليكن ديده مي شود كه براي برداشتن اين گام كوچكترين كاري انجام نگرفته و ما براستي همانجايي هستيم كه پدران ما شصت سال پيش يا بيشتر بودند. زيرا زنجير خودكامگي را از دست و پا باز كردن خود نيازمند آنست كه نخست معني مشروطه يا دموكراسي را بفهميم و با هر انديشه اي كه در برابر آن ايستاده بنبرديم و براندازيم تا راه برويَش گشوده گردد.

آيا ما در اين راه گامي برداشته ايم؟!.. آيا ما معني مشروطه يا دموكراسي را دانسته ايم؟! با افسوس بسيار بايد گفت كه امروزـ همچون ديروزـ از صد ايراني يكي معني دموكراسي يا مشروطه را نميداند. بيشتر ما ايرانيها اگر بپرسيد خواهيم گفت : " اينكه دانستن نمي خواهد معلومست دموكراسي يعني انتخابات باشد ـ البته انتخابات آزاد ، تقلب در انتخابات نباشد. نمايندگاني به پارلمان بروند كه برگزيدة راستين مردم باشند. ديگر شوراي نگهبان و رد صلاحيت نباشد. ولي فقيه نباشد. هر قانوني كه مجلس گزاشت اجرا شود ..."

اين چكيدة دانسته هاي مردم در اين زمينه است. آنهم نه همة مردم ، ميليونها ايراني كه همينها را نيز نمي دانند و در اين موضوعات جست و جويي نمي كنند يا دلبستگي نشان نمي دهند بكنار. ليكن بجاست بپرسيم : " اگر اينهاست آنچه براي دموكراسي نياز هست ، اين و ده مانند اين معنيها در يكساعت يا كمي بيشتر دانسته شده و حتا ازبر مي شود. پس گرة كار كجاست كه صورت چيستاني بخود گرفته و ما صد سال گرفتار برپايي آنيم؟!"..

راستي اگر دموكراسي اينست ، اينكه كار دشواري نيست. يكساعت برنامة تلويزيوني براي آن بس است! همة مردم در آن برنامه به دموكراسي دست خواهند يافت!

چنانكه دريافته ايد اين جُستار دشواريست و اگر آسان بود ما را صد سال گرفتار نمي كرد. كافيست شما با اين انديشه كه چه شماري از مردم معني دموكراسي را مي دانند يا به آن علاقه دارند به ميان ايشان برويد و پرس و جو كنيد.

ما خود آزموده ايم. در دانستن اين معني همانجاييم كه پدران ما ده ها سال پيش بودند. آگاهيهايي كه امروز ايرانيان دارند چند برابر آنچيزيست كه ده ها سال پيش پدرانمان داشتند.

از يكسو دانش مردمان افزايش يافته و از سويي ديگر درخواستها و انتظاراتشان. با اينهمه ديده مي شود كه به حقايقي كه بايستة زندگاني امروزيست دست نيافته اند. هنوز جوانان نام مشروطه را كه مي شنوند رو ترش مي كنند. پس از چندي كه سخنانشان را مي شنوي مي فهمي كه مشروطه را يك چيز و دموكراسي را چيز ديگري مي پندارند! بيشتر گمان مي كنند كنار زدنِ خودكامگي و زيستن به شيوة دموكراسي چيزيست مانند اسباب كشي از يك خانه به خانة ديگري. مي پندارند همينكه « خواستند» ديگر به « تغيير عادات گذشته» و دست كشيدن از آنها يا به يادگيري چيزهاي تازه نيازي نيست و همان « خواستن» بس است. بكوتاهي بكوشيم : گمان دارند حقايقي نيست يا اگر هست همه را مي دانند و به يادگيري نيازي نيست. شما بيش از هر چيز در سخنانشان يك « غرور ويرانگر» مي بينيد.

رفتارها و كردارها نشان ميدهد كه اين غرور است نه يك اطمينان. شما مجموعه هاي آپارتماني را بديده گيريد. زندگاني در آنها نمونة كوچكيست از زندگاني در اجتماعات بزرگتري همچون شهر و كشور. آنجا انتخابات هست ، قانونگزاري هست ، پولهايي (شارژ) كه گرد مي آيد و شيوة خرج كردن آن نمونة كوچكيست از وزارت دارايي و قوة مجرية يك كشور. در آنها بايد همه چنان رفتار كنند كه شايستگي خود را براي راه بردن دموكراتيك يك اجتماع بزرگتري همچون كوي ، شهر و كشور نشان دهند.

هريك از شما از دور يا نزديك آشنايي با كاركرد ساكنين و رفتار ايشان و مديران برگزيده شان داريد. اينها را جلوي چشم بياوريد و بگوييد آيا در آن كارها دولت مانعست ، آيا كشورهاي استعمارگر مانعند؟! آيا كارها در دست مردم نيست؟! پس از چه روست كه در ادارة ساختمانها اينچنين درمانده ايم و هميشه كار با كشاكش و سودجويي و ناستودگيهاي ديگر همراهست؟!

پدران مردمي كه در اين ساختمانها زندگي مي كردند به اندازة ايشان سواد و آگاهي نداشتند و در زمان خود در يك كوي در خانه هاي جدا از هم زندگي مي كردند ولي رفتارشان با هم ده ها برابر مهربانانه و غمخوارانه بود. اينها از چيست؟! ..

امروز تودة ايراني چشم باز كرده و كشورهاي پيش افتادة جهان و زندگاني مردمانشان را ديده و بويژه جوانان آرزومند آنند كه از اين حال درماندگي و زبوني هرچه زودتر رها گردند. اين بيگمانست كه هر ايراني حساس و غيرتمندي با آرزوي سرفرازي و پيشرفت پا براه كوشش سياسي گذارده و راهي را جلوي ديده نهاده. ليكن بايد دانست كه كوششهاي سياسي صد سالة ايران همگي همين حال را داشته و در همة آنها اميدهاي بسياري بكار رفته ولي به علتهايي كوششها و تلاشهاي ايشان هدر رفته.

اين علتهاست كه بايد شناخت و از آنها پند گرفت. دو گفتاري كه از شماره هاي 6 و 7 پرچم روزانه آورده ايم در را بروي شناخت آنها مي گشايد. اين جستار آمادگي آن را دارد كه هم ميهنان ما به آن درآمده و قلمهاشان را در آن راه بكار اندازند. اين زمينه ايست كه با همة ارجي كه دارد كمتر به آن پرداخته شده و ما اميدمنديم خوانندگان پايگاه از ياوري دريغ نكنند.

 

6 ـ بايد معني درست مشروطه [دموكراسي] را فهميد و بديگران هم فهمانيد

كساني مي پرسند : اكنون چه بايد كرد؟.. آن نيكي كه ميگوييد از چه راه آن را آغازيد؟..

مي گويم : در اين راه كه ماييم نخست بايد معني زيست توده اي را فهميد و از آئين آن آگاه گرديد و معني درست مشروطه و سررشته داري توده را شناخت. بايد اينها را نيك فهميد و بديگران نيز فهمانيد. اينست آنچه درگام نخست بايد كرد.

خواهند گفت : مگر ما معني اينها را نمي دانيم؟!.. اينها چيزهاييست كه هركسي بارها شنيده ، ديگر چه نياز كه دوباره بشنويم يا بشنوانيم؟!..

« دانستن» آنست كه كسي در يك زمينه راست از كج بازشناسد ، با دليل راست را باور كند و بدل سپارد و كج را بيكبار بيرون گرداند. يك انديشه تا يكرويه نگردد و بيگمان نشود آنرا « دانستن» نتوان شمرد.

مثلاً دربارة زمين از باستان زمان گفتگوهايي درميان بوده. برخي از علما آنرا مسطح مي پنداشتند
 و برخي كروي ميگفتند ، ولي هيچ يكي دليلي نداشتند و راست از كج جدا نمي گرديد و اين بود حال زمين « دانسته» نبود. ولي چون در چند قرن پيش علما موضوع را يكرويه گردانيده با دليل « كروي» بودن آنرا ثابت كردند ، در اينهنگام بود كه حال زمين « دانسته» گرديد.

 

همين امروز فرض كنيم يك كسي از يكسو كروي بودن زمين را شنيده و از يكسو مسطح بودن آن بگوشش خورده ، و براي هردو در دلِ خود جا باز كرده و بي آنكه راست يا كج بودن كدام يكي را بداند و يا دليل دربارة يكسو داشته باشد ـ اين شنيده هاي او « دانستن» شمرده نخواهد شد.

 

امروز يكي از گرفتاريها اينست كه چون سخنان پراكنده فراوان است ، بيشتر مردم ، در بيشتر موضوعها دو گونه شنيده و دو گونه بدل سپارده ، و اينست گيج و درمانده گرديده اند.

 

يكي از مهمترين موضوعها دين و خدا شناسيست. اينان در آنباره از يكسو كتابهاي ديني را خوانده و يا از زبانها شنيده اند ، از آنسو از بيست و سي سال پيش پاي فلسفة مادي بايران رسيده و در روزنامه ها و مهنامه ها پياپي گفتارها دربارة ريشخند بخدا و دين ترجمه گرديده ، كه اينها را هم خوانده و در دل جا داده اند.

 

بدينسان دو رشته انديشه هاي متضاد را فراگرفته اند بي آنكه راست از كج باز شناسند و بي آنكه دليلهاي روشني دربارة يكسو بيآموزند. اينست نه دين دارند و نه بيدين ميباشند و در ميانة دين و بيديني گيج و سرگردان روز ميگزارند.

 

اينان خود ، آنها را « دانستن» ميشمارند. اينست شما اگر از خدا سخن رانيد و دليلها بهستي آن ياد كنيد ، سر پيش آورند و با شما در گفتگو همباز گردند. و اگر جايش افتد بنام دين و خداشناسي بمردم پند آموزند و اندرز سرايند ، و اگر كسي از بيديني سخن راند و گفته هاي نيتچه و باخنر و ديگر پيشوايان فلسفة مادي را ياد كند با او نيز هم آواز گردند و همداستاني نمايند ، و اگر پايش افتد بمردم درس بيديني دهند.

 

اين حاليست كه امروز هزاران كسان گرفتارند. ما هر روز گفتارهاي آنان را ميشنويم و رفتارهاشان مي بينيم. بسياري از ملايان كه از دين نان ميخورند همين حال را ميدارند.

 

روزنامه نويسان كه امروزها گاهي نام دين ميبرند و هواداري از خود نشان ميدهند ، بيشتر آنان بارها گفتار در بيديني نوشته اند و هنوز آن گفتارها فراموش نگرديده.

 

خواستم گفتگو از دين نيست. اين را براي مثل ياد كردم. مي خواهم بگويم : دين كه

 

گرانمايه ترين چيز است اين حال آنست. فلان آخوند از يكسو بالاي منبر ميرود و مردم را بدين ميخواند و كتاب نوشته و پراكنده ميكند و از يكسو در فلان مجلس مي نشيند و مي گويد : "ما از دين هم چيزي نفهميديم".

 

اينان معني دين را نميدانند. شما اگر از هركدام بپرسيد : " دين چيست و براي چيست؟" درمانند. يك چيزهاي كمي [گنگي؟] را شنيده و يا خوانده اند و بآن نيز باوري ندارند و متزلزلند.

 

در همه چيز چنينند ، و اين نتيجة آن سخنان متضاديست كه در هر زمينه درميان توده منتشر ميباشد. همان مشروطه در ايران با چه رنجهايي بدست آمده ، چه خونهايي در آنراه ريخته شده ، چه مردان گرانمايه اي بالاي دار رفته اند. ولي سي و اند سال ميگذرد و هنوز عقيده ها دربارة آن يكرويه نشده و هنوز معني آن دانسته نگرديده.

 

يكدسته در همان آغاز كار مخالفت كردند و ايستادگي نمودند و اكنون همانان يا بازماندگانشان هستند و هنوز زبانشان ببدگويي از مشروطه باز است. از آنسوي عقيده هاي فراوان بسياري كه با مشروطه مخالفت آشكار دارد درميان توده رواج دارد.

 

بدتر از همه حال آن جوانانست كه بار آمده اند و يك حكومت مشروطة مفت و بي رنج بدستشان افتاده و بيشترشان جز عقيده هاي سست و مشوبي دربارة آن ندارند.

 

من گاهي سخنان شگفتي ميشنوم : فلان جوان مي آيد و مي نشيند و زبان بسخن مي گشايد و چنين ميگويد : "شما طرفداري از مشروطه ميكنيد؟!.. امروز دنيا عوض شده. ديگر مشروطه يا دموكراسي طرفدار ندارد" ، يا مي گويد : " اين مردم لايق دمكراسي نيستند. بايد اينها را با ديكتاتوري اداره كرد" يا مي گويد : "ما از ديگران عقب مانده ايم. مشروطه ما را عقب گذاشته. بايد تند برويم تا بديگران برسيم" [1] اينها سخناني است كه در نزد ما ميگويند. پيداست كه درميان خودشان سخنان رنگين تر ديگري بزبان مي آورند.

 

قانون اساسي كشور بر روي مشروطه و دموكراسيست ، ولي اينان آن را نمي پسندند و با زبانهاي شگفتي خرده مي گيرند و هر يكي انديشه هاي بيجاي ديگري در سر مي دارند.

 

مشروطه بهنگامي كه در ايران آغاز يافت معني درست آن روشن نگرديد. كساني پيدا نشدند كه معني درست آنرا بمردم شرح دهند و مزاياي آنرا روشن گردانند.

 

انبوه مردم از دربار قاجاري بتنگ آمده و در زير فشار ستم كوفته شده و در پي قانون و عدالت بودند ، و چون مشروطه داده شد و مجلس برپا گرديد دارالشورا را بيش از يك « عدالتخانه» نشناختند ، و اين بود تا ديرزماني هرچه ستم مي ديدند شكايت از آن بمجلس شورا مي بردند و داد از آنجا ميخواستند.

 

يك تبديل بزرگي در انديشه ها پديد نيآمد ، و مردم فرقي را كه در شكل زندگاني و طرز حكومت بايستي بود چندان درنيافتند و آن آمادگي كه بايستي در توده پديد آيد نيآمد.

 

فرق مشروطه با خودكامگي (استبداد) تنها در بودن و نبودن قانون نيست. يك فرق بزرگ ديگر در آمادگي توده براي سررشته داري و در شايستگي آنست. در مشروطه توده سررشتة حكومت را خود بدست ميگيرد و بايد براي چنان كاري آماده و شايسته باشد.

 

در تودة ايراني چنين آمادگي پيدا نشد. اساساً مردم مشروطه را باين معني نشناختند تا آماده باشند. پس از آن در ايران « فرقة دموكرات» برپا گرديد و در همة شهرهاي كشور شاخه ها پيدا شد. اين حزب در تاريخ نامي از خود گزاشت. دموكراتها بيشتر مردان غيرتمند و جانفشاني مي بودند و كوششهاي بسيار در راه پيشرفت مشروطه كردند. ولي معني مشروطه يا سررشته داري توده را نه خود نيك فهميدند و نه بتوده توانستند فهمانيد. امروز بسياري از آنانكه از دموكراتها بودند زنده اند. شما اگر بپرسيد بيشتر آنان معني درست مشروطه يا دموكراسي را شرح دادن نخواهند توانست ، و آنانكه بتوانند ، از شمردن مزاياي آن خواهند درماند. زيرا اينها چيزهايست كه خودآگاه نبوده اند و نمي باشند.

 

كوتاه سخن : ما در گام نخست بروشن گردانيدن معني مشروطه ، و فهمانيدن آن بمردم ، و علاقه مند ساختن ايشان بكشور و آزادي آن خواهيم كوشيد و با انديشه هاي متضاد ديگر نبرد سختي خواهيم كرد.

 

از شمارة آينده بگفتارهايي در اين زمينه خواهيم پرداخت.

 

[1]ـ با پيشرفتهايي كه شوروي ، ايتاليا و آلمان كرده و فيروزيهايي كه (بويژه آلمان در آغاز جنگ جهاني) بدست آورده بودند كساني در ايران و ديگر كشورهاي آسيايي دلباختة شيوة سررشته داري ايشان شده و آرزوهايي در سر مي پروراندند كه مخالفت آشكار با دموكراسي داشت. در كشور ما « آلمانوفيلها» براي خود دسته اي داشتند ، يكي از آنان « آيت الله» كاشاني بود. ـ پايگاه

 

پرچم روزانه شمارة 6 سال يكم يكشنبه 12 بهمن 1320

احمد كسروي...
ما را در سایت احمد كسروي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا فرهيزش kasravi بازدید : 143 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت: 12:56