معني مشروطه چيست؟..

ساخت وبلاگ

زيرا اين خاندانها با يكديگر نزاعها خواهند داشت و يك كسي و يك دادگاهي ميخواهد كه درميان ايشان داوري كند ، برخي دزدان و راهزناني پيدا خواهند شد و پاسباني ميخواهد كه مواظب ايمني باشد ، همچشمي و دشمني با آباديهاي همسايه خواهند داشت و سپاهي ميخواهد كه از هجوم آنان جلو گيرد ، بيماري بخاندانها رو خواهد آورد و پزشكاني ميخواهد كه با آنها بنبرد كوشد...

 

اين كارها و مانند اينها كه در نتيجة باهم زيستن پديد مي آيد و ما آنها را در اين گفتار « كارهاي توده اي» خواهيم ناميد ، يكدسته اي يا گروهي را ميخواهد كه آنها را بعهده گيرند و مجري گردانند. اين دسته يا اين گروه همانند كه ما « حكومت» يا « فرمانروايي» يا « سررشته داري» ميناميم.

 

چنانكه ميدانيم در زمانهاي باستان ، اين فرمانروايي صورت خودكامگي يا « استبداد» ميداشته. باين معني كه يك كسي چيره ميگرديده و مردم را زيردست ميساخته و بدلخواه آنان را راه ميبرده.

 

چيزيكه هست اين فرمانروايانِ خودكامه گاهي ستمگر بودند و بمردم ستم و آزار دريغ نميگفتند و گاهي دادگر بودند و با زيردستان با مهرباني و دادگري رفتار ميكردند ، بلكه برخي از آنان همچون « نادرشاه» آسايش بخود حرام ساخته شب و روز در راه كشور و مردم ميكوشيدند.

 

هرچه هست مردم در آن فرمانروايي زيردست بوده از خود اختياري نداشتند. از آنسو در برابر كشور هم داراي وظيفه اي نبودند و مسئوليتي متوجه آنان نميشد. پادشاه ستمگر و چه دادگر ، مردم تنها مي بايست ماليات پردازند ، و فرمان برند ، و بستمها تاب آورند ، و بسربازي روند ، و هميشه دعاگو باشند ، و هيچگاه گفتگو از كشور و كارهاي آن نكنند (صلاح مملكت خويش خسروان دانند). ميبايست سرهاشان پايين انداخته بكسب و كار خود پردازند و جز در انديشة زندگاني خود نباشند.

 

اين بود شكل فرمانروايي كه تا قرنهاي بسيار متمادي در جهان رواج داشت. ولي كم كم خردمنداني پيدا شدند و باينگونه فرمانروايي و اينگونه زندگاني ايراد گرفته گفتند : اين بزندگاني « بردگان» شبيه تر است تا بزندگاني يكمردم آزاد.

اينان در معني حكومت دقيق گرديده و آنرا بحقيقت خود رسانيده گفتند : "حكومت يا سررشته داري ازآنِ خود مردم است و هم بايد خودشان اداره كنند. زيرا آن كارهائيكه پادشاه يا حكومت ميكند در واقع كارهاي خود مردم است و هم بايد خودشان اداره كنند. چيزيكه هست چون خودشان نميتوانند همگي بآن كارها برخيزند اينست بايد كساني را از ميان خود برگزينند و سررشتة كارها را بدست آنان سپارند ، و خودشان نظارت بآنها كرده هميشه دربند پيشرفت كارها باشند".

 

اين سخنان راست است و سراپا با مصالح توده ها سازگار است. اين بود در جهان رو به پيشرفت گزاشت. همين سخنان كوچك آتشها در كشورها برافروخت و پادشاهان خودكامة بسياربزرگ را از ميان برداشت ، شارل دوم ها و لويي شانزدهم ها و محمدعلي ميرزاها و سلطان عبدالحميدها زبون آنها گرديد.

 

پيشرفت اين سخنان در جهان بهترين نمونه اي از نيروي حقيقت است. بهترين دليل است كه نيرو در جهان تنها توپ و تفنگ و تانك و بمب و خمپاره نيست. يك نيروي ديگري بالاتر از آنها هست ، و آن نيروي راستيهاست.

 

چيزيكه هست اين سخنان ، چنانكه از يكسو بسود مردم است از سوي ديگر يك بار سنگيني بدوش آنان مي گزارد.

 

اين سخن كه "فرمانروايي يا سررشته داري ازآنِ خود توده است" دو معني دارد : يكي آنكه نبايد يك پادشاهي با زور رشتة كارها را بدست گيرد و بدلخواه پيش برد. ديگري اينكه خود مردم بايد رشتة كارها را بدست گيرند و مردانه كشور را راه برند ، بايد هر يكي خود را وظيفه دار و پاسخده آبادي و استقلال آن كشور شناسند ، هركسي بنوبت خود كوششهايي كنند. همين است معني سررشته داري توده.

 

اساساً معني آزادي همينست. در زمانهاي پيش كه برده ميخريدند و در خاندانها نگه ميداشتند يك جدايي ميان او با آزاد اين بود كه برده داراي اختياري نبود و از آنسو در زندگاني نيز وظيفه اي (جزفرمانبرداري بآقا) نداشت. ولي آزاد چنانكه خود اختياري داشت وظيفه اي نيز بگردن او بود. ميبايست بكوشد و اسباب زندگاني خود و خاندانش را فراهم گرداند. آزادي لذت دارد و ماية سرفرازيست ، ليكن با رنج و كوشش توأم ميباشد.

 

يك توده اي چون شورش كرده و مشروطه طلبيده در واقع آزادي خواسته و بآن پادشاه يا دربار چنين گفته : "ما ميخواهيم از اين پس سررشتة كارها را خودمان در دست داريم. ميخواهيم خودمان كشور را راه بريم". با اين عنوان بوده كه با خودكامگي جنگيده و آنرا از ميان برداشته.

 

اين معني درست مشروطه است. كنون بسياري از مردم اينرا نمي دانند. كردان و لران كوه نشين و روستاييان دژآگاه كه كمترين دانش را در اين باره ندارند و بكشور و توده داراي هيچ علاقه نيستند بمانند ، بسياري از مردم شهري را مي گويم ، كه از معني مشروطه و اينگونه زندگي آگاه نيستند و تاكنون كسي نبوده بآنان آگاهي دهد و بفهماند ، و همچنين بسياري ازدرس خواندگان را ميگويم ، كه يك چيزهائي را از مشروطه شنيده و فراگرفته اند و كمتر يكيشان فهميده اند. ما در گفتار ديروز دانستن را معني كرده گفتيم كه شنيدن جز از دانستن است.

 

از اين گذشته امروز درميان توده عقيده هاي گوناگون بسياري رواج دارد كه همگي مخالف با معني مشروطه ميباشد و اينست دسته هاي انبوهي آشكاره دشمني ميكنند و زمختي مينمايند. دسته هاي انبوهي در اين كشور زندگي ميكنند ولي هميشه بدخواه آن ميباشند.

 

اينست ميگويم : نخست بايد معني درست مشروطه را درميان توده رواج داد و همة مردم را چه مرد و چه زن و چه باسواد و چه بيسواد ، و چه روستايي و چه شهري ، از آن آگاه گردانيد. دوم بايد با عقيده هاي متضاد نبرد كرد و آنها را از دلها بيرون ساخت تا بدينسان هركسي علاقه مند باين معني گردد. ما در شماره هاي آينده از نيكي مشروطه و از مزاياي آن سخن خواهيم راند.

 

پرچم روزانه شماره 7 سال يكم دوشنبه 13 بهمن ماه 1320

 

آيا مردم معني مشروطه را ميدانند؟


... برخي ميگويند : مگر مردم معني مشروطه را نميدانند؟ ميگويم : چرا از ما ميپرسيد؟.. خودتان ببينيد آيا ميدانيد يا نه؟. اگر مردم معني مشروطه را ميدانستند اين ريشخندها را چرا ميكردند؟.. اين دلسرديها را چرا مينمودند؟.. شما باين مردم نگاه ميكنيد و مي پنداريد اينها نيز فهمي دارند و دانش دارند و چيزهاي دانستني را ميدانند.

ولي اگر بيآزماييد خواهيد ديد صدها چيزهاي دانستني را نميدانند. آري سي و شش سالست مشروطه در اين كشور بنياد يافته ، ولي صد يك مردم معني آنرا نمي دانند و از مزاياي آن آگاه نيستند ...
(پرچم روزانه شمارة 30 سال يكم آدينه 8 اسفند ماه 1320)

احمد كسروي...
ما را در سایت احمد كسروي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا فرهيزش kasravi بازدید : 159 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت: 12:57