80 ـ دربارة روزه و احکام عبادي

ساخت وبلاگ

چه ساده اند کساني که خودسازي را در همان مرحلة ابتدايي ، نگهداري و کنترل شکم ، کافي دانسته و خود را بر تمام گناهان و هوسها واکسينه مي دانند ، در حالي که اين تنها يکي از دلايل گناه کردن و شرط لازم پاکي بود نه همگي آن!

 

مرداني که به پيروي از هوس به دنبال دختران و زنان به راه افتاده و با سوء استفاده از نام عشق ، زندگي آنان را تباه مي گردانند ، حاجي بازاري هايي که با دورويي کارهاي پليد خود را در جامعه پيش مي برند و هزاران هزار گناهکار با گناهان رنگارنگ ، همه و همه عبادت را سرلوحه کارهاي خود قرار داده اند هيچ اثري از پيشگيري گناه در آنها يافت نميشود.

 

کساني که مي گويند : آنها که روزه نمي گيرند از سختي آن در هراسند و براي خود بهانه مي تراشند حرف بسيار خامي مي زنند. مبارزه با هوسهاي رنگارنگ و گمراهي ها ، به مراتب مشکل تر است از گرسنه و تشنه نگه داشتن تن. گرچه دشواري يک عمل دلالت بر نيکي آن ندارد ، همه مي دانيم که مرتاض شدن به مراتب سختي بيشتري از يک ماه روزه دارد ولي از منظر تعاليم ديني مذموم دانسته شده است.

 

باز براي روزه خوب است مي توان دلايلي ياد کرد و به عده اي توصيه نمود ، موضوع نماز بسيار عجيب تر است. مي گويند نماز انسان را از بدي ها نگه داشته و به نيکي ها دعوت مي کند. اما هرچه انديشه کنيد ، ربطي بين اين دو مورد نخواهيد يافت. ادعا مي کنند اعمالي که قبل از آن بايد انجام داد تا نماز درست! باشد موجب دوري از گناه مي گردد ، از قبيل غصبي نبودن حتي تکمه هاي پيراهن و طاهر بودن و....بايد گفت اين اعمال هميشه بايد مراعات گردد ولي اين چه ربطي به حرکات و جملات نماز دارد؟ مثلاً اگر با رعايت آن کارها ، روزانه بيست بار دستان خود را بالا برده و آوازي هم سر دهيم آيا از گناهان حفظ مي شويم؟

از ديدگاه کلي عبادات ديني از چند منظر مشکل زا مي گردند :

 

پس از مدتي و در يک روال طبيعي جاي وظايف اصلي دين را اشغال مي کنند. درست مثل استادي که علاوه بر خواستن درس يک تکليف روزانه به دانشجويان بدهد و براي آن نمره در نظر بگيرد. مطمئناً پس از مدتي که گذشت ، آن تکليف در بين بيشتر دانشجويان جاي خواندن درس را خواهد گرفت!

 

اگر قرآن را از ديده بگذرانيد ، آن قدر که راجع به تفکر و نيکي ها و... در آن تأکيد شده ، يک در صد آن هم به عبادات نپرداخته است. در حالي که اکنون کاملاً برعکس شده و آن قدر که دين دار را با عبادات وي مي شناسند ، با نيکي کردن و از بدي ها دوري جستن به جا نمي آورند. اين مهمترين دليل ريا کاري و جا نماز آب کشيدن در دوره ماست. زيرا هم آسان است هم پول و قدرت آور!

 

امروزه اگر براي يک مسلمان از نيک بودن شخصي گفتگو کنيد ولي بگوييد نماز نمي خواند بيگمان تمامي آن تمجيد ها نقش بر آب خواهد شد. در حالي که ، آن کساني که با نام دين دستشان به خون مردم رنگين و به مال آنان چرکين شده ، بدين خاطر که نماز خواندن آنها از رسانه دولتي پخش مي گردد ، قابل بخشش هستند.

 

عده اي هم مي گويند : آيا شما از خدا بيشتر مي دانيد که به ما دستور عبادت داده؟ اينان از اين واقعيت که برانگيختگان در تأثير محيط و زمانة خويش مي باشند ناآگاه هستند. آنان کتابهاي برانگيختگان را سراپا سخن خدا مي دانند ، در حالي که چنين نيست و اشتباهاتي در آنها وجود دارد که ناشي از مرد زمانه بودن آنها دارد ، و اگر قبول کنيم آنها سخن خدا بوده ، زبان بدگويان را باز نموده ايم و نام پاک خدا را لکه دار.

 

ايدة نهايي من :

 

نماز و به خصوص روزه براي سنين نو جواني و براي کساني که در آغاز راه خودسازي هستند ، عبادات خوبي است. در نوجوان مانند يک ترمز عمل ميکنند و مي توان قالب آنها را به بهترين نحو ، شکل داد. در جواني به بعد هوسهاي مختلفي بروز مي کنند که ديگر با نماز و روزه نمي توان آنها را کنترل کرد. البته اين پند را هميشه بايد در نظر داشت که : هيچگاه نبايد چيزي (نماز و روزه) را از کسي گرفت مگر آن که بهتر آن را (خرد و پاک زيستن) به وي براي جايگزيني خلاء ايجاد شده ، هديه دهيم.

 

در پايان گمان مي کنم ، کنترل دائمي روي خوراک جسم و ذهن و گفتار ، پيروي نکردن از هوسها و احساسات زيانمند ، به طور متمادي و در همة طول عمر ، بسيار در نزد خداي پاک بزرگ گرانقدرتر و مستوجب پاداش گرانبهاتري است.

 

پايگاه : دربارة سودهاي روزه بسيار گفته و نوشته اند و اگر نوشته هايي كه در اين زمينه هست را از زبانبازيهايي كه در آنها بكار رفته بزداييم ، آنچه باز مي ماند جز اين نيست كه ميگويد : روزه تقوا ، خويشتن داري ، شكيبايي ، همدردي با بيچيزان ، قناعت و ... را به روزه دار مي آموزد.

 

از اين ستايشها پرسشهاي چندي پيش مي آيد ، مثلاً بايد پرسيد :

 

ـ آيا مسلمانان از ديگر توده هاي جهان خويشتن دارتر و قانع ترند و با بيچيزان همدردي بيشتري مي كنند؟! ...

 

ـ آيا دست از خوردن و آشاميدن باز داشتن ؛ آز (حرص) ، بدزباني ، دروغگويي ، چاپلوسي و خويهاي ناستودة ديگر را درمان مي كند يا بدرمان آنها كمك مي كند؟! ...

 

پاسخ به اينگونه پرسشها با آگاهي از حال توده هاي ديگر و تجربيات روزانه دشوار نيست.

 

دربارة سودهاي روزه چنان گزافه گويي شده كه همان گزافه ها خود دليلي عليه آن گرديده. زيرا يكي تواند پرسيد : اگر روزه اينهمه سودهاي تني و رواني (طبي و معنوي) براي آدمي دارد چرا در يازده ماه ديگر سال آن را كنار گذارند؟!

 

شايد ملايان و آقايان علما بيدرنگ دست به « احكام» آويخته بگويند : « اگر لازم بود خدا حكم مي كرد». ولي اين پاسخ آن پرسش نيست همچنانكه در گفتار « فلسفة روزه» در اين پايگاه به آن اشاره شده و نويسندة گفتار بالا هم از ديدگاه ديگري به آن پرداخته.

 

اكنون به موضوع از ديدة ديگري نگاه كنيم :

 

شايد شما هم از پزشكان يا از كارشناسان تغذيه شنيده ايد كه آشاميدن شش تا هشت ليوان آب در روز براي تن آدمي بايسته است. همچنين از ايشان مي شنويم كه خوردن خوراك به اندازة كمتر ولي با وعدة بيشتر (مثلاً چهار تا شش وعده با فاصلة كمتر) بهتر است. اگر ما همان شيوة عادي خوردن را كه سه وعده است بديده گيريم ، معمولاً ميان دو تا از وعده ها بيش از هشت ساعت جدايي نمي افتد. پس شگفت نيست كه روزه دار با ده تا چهارده ساعت نخوردن و (بويژه) نياشاميدن از شرايط عادي خود خارج شود.

 

در اينجا سخن ما از آسيبهايي كه روزه گير به تندرستي اش مي زند نيست. سخن ما از آنست كه روزه از ديدگاههاي گوناگون يك روال عادي نيست و از آنرو زيانهايي دارد. مثلاًً روزه دار ممكنست از فرط ناآسودگي ناچار به گرفتن مرخصي از كار شود ، يا كم كاري كند ، يا آنكه اگر خواست همچون هميشه كار كند ، به آساني از كوره در رود و چه بسا رنجشها و كشاكشها كه از اين رهگذر برخيزد و اگر روزه براي آنست كه جلوي بديها گرفته شود و نيكيها رواج گيرد اين خود وارونه كاريست.

 

قانونهاي اجتماع همه مي كوشند كه آدمي را در شرايط « استاندارد» نگه دارند. مثلاً در رانندگي ، راننده مجاز نيست بيش از 4 ساعت پيوسته و جمعاً 9 ساعت در شبانه روز رانندگي كند. علت اين قانونگزاري چيست؟ جز آنست كه مي بينند راننده از حالت « استاندارد» در مي آيد؟ ، و در آنحال ممكن است باعث تصادف شود كه همة اين قانونها براي دوري جستن از چنين وضعيتي است؟! ديگر قانونها (شرعي و عرفي) هم چنين اند. مثلاً اينبار پوشش را بديده گيريم. ما در زمانهايي از سال از ديدة تني مي توانيم بي جامه هم زندگي سر كنيم. ولي قانونها بما چنين اجازه اي نمي دهد كه « علتش» روشنست زيرا همچنانكه گفته ايم قانونها مي كوشند ما را در همان حال استاندارد نگاه دارند تا سامان هميشگي بهم نخورد. تازه با همة اين كوششها ، مي بينيم كه آنها نمي توانند صد در صد از خلافها جلوگيرند. با بديده گرفتن اينها ، چه علت دارد كه آدمي خود را با روزه يا يك كار سختي از شرايط عادي بيرون ببرد ـ آنهم براي يك ماه تمام؟!

 

اگر فلسفة روزه « تمرين» براي روزها يا هنگامهاي سخت است ـ همچنانكه در ارتشها ، سربازان را به دشواريها عادت مي دهند ، بايد توجه كرد كه ايشان را به شرايطي عادت

مي دهند كه به احتمال بسيار در كارهاي روزانه شان با آن روبرو خواهند شد. اگر جز اين باشد آنهم بي معناست زيرا كارهاي دشوار يا سختي كشي(رياضت) مرزي ندارد و براي مثال همة انواع شكنجه را مي توانند به سربازان بچشانند چرا كه روزي (روزگاري) شايد با آن روبرو شوند. آيا اين خردپذير است؟!

 

اگر از روزه پرهيزكاري (تقوا) و از آن رواج نيكيها و جلوگيري از بديها را انتظار داريم ، ما نخست بايد كارهاي ساده تري بكنيم تا سامان اجتماعي در حال « استاندارد» خود بماند (همچنانكه از قانونهاي رانندگي مثال زديم).

 

امروز يكي از علتهاي فراواني بديها و كميابي نيكيها كه سامان اجتماع را بهم زده رفتار خود ماست. براي آنكه زمينه روشن شود از رشتة ديگري كمك مي گيريم.

 

مي دانيد كه رفتارهاي مردم در ساماندهي به كوششهاي اقتصادي بسيار مؤثر است. مثلاً مغازه دارِ گرانفروش يا بدخوي بزودي با كاهش خريداران روبرو مي شود. راستي آنست كه آز خواستار گرانفروشي است ولي اين رفتار مردم (مكانيزم بازار) است كه بي آنكه نياز به

 

« شحنه» و « محتسب» باشد جلوي آنرا گرفته قيمتها را به تعادل مي رساند. پس اينكه گفته شده « سزاي گرانفروش نخريدن است» يك دستور سامان نگهدار است.

 

آن در اقتصاد بود. در اجتماع مانند اين دستور را براي رفتار ستمگرانه يا كلي تر بگوييم براي بديها داريم ولي امروز به آن كمتر رفتار مي گردد. شرح آن دستور ساده است : با بدان رفت و آمد نكن ، با ايشان بدانسان كه با نيكان رفتار مي كني رفتار نكن ، سلامشان را پاسخ نده ، با ديدة توهين در ايشان بنگر!

 

آري ما اين دستور را براي سامان اجتماع داريم و بيگمان باشيد كه توده هاي پيشرفته بيشتر از توده هاي زبون و درمانده به آن پابندند. آيا در ايران ما به اين دستور چه اندازه پابنديم؟!..

 

بي پروايي به اين دستور تنها اين اثر را ندارد كه بدان « جري» تر مي گردند بلكه هنگامي كه ما نيكان و بدان را بيك چشم بنگريم يا نيكان از ما همان رفتاري را ببينند كه با بدان مي كنيم ، ناگزيريست كه دلسرد گردند و از نيكوكاريها كناره گيرند. به بازاري كه مس و زر بيك قيمت باشد آيا كسي زر خواهد آورد؟!

 

ما از دشواريهايي كه امروز در برابر اين دستور هست ناآگاه نيستيم.[1] با اينهمه شما مي دانيد در بديهاي آشكار هم مردم « نرم رفتاري» از خود نشان مي دهند و جز آن شيوه ، رفتار كردن را « بداخلاقي» مي دانند!

 

اين كه به دشواري روزه نيست و مايه اي هم جز فهم و يك جو دليري نمي خواهد ، پس از چه روست كه چنين بي پروايند؟! ... مي دانيم كساني خواهند گفت : اينها چيزهاي مهمي نيست كه شما به آن مي پردازيد. ولي اين جز خامي نيست. همين چيزهاي بظاهر كوچك هنگاميكه در سراسر يك كشور انجام شود (يا نشود) اثرات بزرگي از خود نمايان خواهد ساخت.

 

آنانكه به اينگونه موضوعات مي انديشند بيگمان از خود پرسيده اند : چرا مردم به نيكيها پرواي بايسته را نمي كنند يا از بديها آنچنانكه بايد گريزان نيستند؟! آيا از آنست كه روزه نمي گيرند يا نماز نمي خوانند؟!

 

براي دانستن پاسخ بايد موضوع را از ديدگاه ديگري نيز نگريست. نبايد فراموش كرد كه همچنانكه دستورهاي ديني ما را به درستكاري و راستي و جوانمردي و كوتاه سخن به   « رفتار استاندارد» يك اجتماع سعادتمند و شاداب رهنمون مي سازد ، باورهاي زهرآلودي نيز در كار هستند و آنها بيكار نمي مانند. آنها هم دمادم آب به آسياب هوسها و خودخواهيها مي ريزند. مثلاً ماديگري مي گويد : « اي بابا ، قانونها ( دستورهاي ديني) از خواست زبردستان براي بهره جويي از زيردستان برآمده و گزارده شده» يا « اخلاقيات موهوماتست»! شيعيگري مي گويد : زيارت برو تا گناهانت پاك شود (تلويحاً يعني : هر كاري دوست داري بكن ، با زيارت و گريه بر امام حسين همه پاك خواهد شد و به آن جهان با پروندة سياه نخواهي رفت).

 

شگفت تر از همه داستان صوفيگري است. صوفيان سردستور زندگي خود را كشتنِ « مني» (خودخواهي) يا به گفتة خودشان « جهاد اكبر» وامي نموده و با چنان ادعايي به مردمان برتريها فروخته اند ، با اينهمه نه تنها گدايي و زن ناگرفتن و بيكار گرديدن را ننگ بشمار نياورده اند بلكه به چاپلوسي و دروغسازيهاي ننگين و حتا شاهدبازي نيز آلوده بوده و آن « جهاد اكبر» نيز دامن ايشان را از پستيها دور نداشته است. همچنانست ديگر كيشها از مسيحيگري و زردشتيگري و ...

 

بايد ديد براستي اين چه رازيست كه كيشها هيچيك ، مردم را نه تنها به نيكيها راه نمي نمايد بلكه از بديهاشان نيز جلو نمي تواند گرفت.

 

آنچه اينجا بكوتاهي مي توان گفت آنست كه بطور كلي يك رشته دستورها يا « آيين زندگاني» هنگامي مي تواند مؤثر باشد كه

 

ـ زمانش نگذشته باشد و سراسر حقيقت و راستي بوده

 

ـ با خرد سازگار و خود آموزگار آن باشد ،

 

ـ نه تنها با دانشها سازگار بلكه خود پشتيبان آنها باشد ،

 

ـ بتواند با گمراهيها شانه به شانه بايستد و با دليلهاي برنده نبرد روبرو كند و آنها را از ميدان بيرون راند تا مردمان از كوره راهها و پراكندگيها رهايي يافته بيك شاهراه درآيند.

 

همان صوفيگري كه سراسر دستگاهش بر پاية « مبارزه با نفس» است ، از يكسو از راستيها فرسنگها دور است ، از آنسو با خرد و دانش ناسازگارست ( مثال : دروغبافي ، چله نشيني ، گدايي و زن ناگرفتن و بيكار زندگي بسر بردن) و از سوي ديگر با ماديگري يا با شيعيگري توان نبرد ندارد. اينست كه « آيين زندگاني» نمي تواند باشد. راستي اينست كه آن كيش با شيعيگري درآميخته و همرنگ آن گرديده. در برابر ماديگري نيز نه سخني براي گفتن دارد نه دليلي كه رو در رويش ايستادن تواند ، اينست در برابر آن تن بزبوني داده. بي علت نيست كه مي بينيم صوفيگري هواداران بسيار توانگر خود را نتوانسته به زندگاني ساده وادارد و از آنسو ايشان نيز تضادي ميان توانگري خود و باورهاي صوفيانه نمي بينند.

 

آيين زندگاني در اين باره به راهبري (مديريت) مي ماند : يك راهبر بايد رفتار و گفتارش با خرد و دانش سازگار باشد ، بايد بتواند جلوي بيراهيها را در سازمان خود بگيرد و با همچشمان(رقيبان) شانه به شانه بسايد و زبون ايشان نگردد وگرنه خود و سازمانش نابود خواهند گرديد. همچنين در سازمانِ او بايد كارها با راي و نظر او راهبري شود و دستورهايش را ديگران نتوانند نقض كنند.

 

در يك توده دستگاههاي اجتماعي ، سياسي و آموزشي بايد همه همسو با « آيين زندگاني» باشند. اگر براي مثال تلويزيون برنامه هايي پخش كند كه دستورهاي او را نقض كند دستورهاي آن آيين از نيرو و اثر خواهد افتاد و مردم نيز سرگشته و گيجسر خواهند گرديد. اين يكي از علتهاست كه آشكار مي سازد چرا نيكوكاريها كم شده است.[2]

 

دربارة اينكه چگونه آدميان به يك رشته « هنجار»ها پابند مي گردند و آنها دروني يا « نهادينه» مي شود ، دانشمندان جامعه شناسي بررسيهايي كرده و به نكته هاي ارجمندي نيز رسيده اند. ايشان نام اين فرايند را « جامعه پذيري» گزارده اند.

 

براي سامان پذيري يك جامعه نخست نهادينه كردن « بايدها و نبايدها» را بايسته دانسته اند كه شيوه هاي گوناگوني از جمله « پاداش» دارد (كه اين بگردن خانواده و دستگاه آموزش و پرورش و سازمانهايي همچون صدا و سيماست) و دوم گذاردن «كيفر»هايي براي متخلفين را (كه اين وظيفة دستگاه قانونگزاري و انجامش به عهدة قوة قضاييه و مجريه است).

 

به سخن ديگر هر چيزي كه توانست انديشه ها را « قانع» كند ، پذيرفته شده و جامعه خواستار پيروي از آن خواهد گرديد ، سپس رفته رفته جزو عادتها درآمده و دروني شده

« جامعه پذير» و جزو « هنجار» ها مي گردد. خانواده ها و دستگاه آموزشي آن را پذيرفته در آموزشها دخالت خواهند داد. سپس مردمان همچنانكه براي پاكيزه ماندن خود را مي شويند يا هر روز پيش از درآمدن از خانه به سر و روي خود در آينه نگاه ميكنند و اينها را ناخودآگاه و بي اجبار مي كنند ، با آن هنجارها نيز بدانسان خو گرفته رفتار مناسب خواهند كرد.

 

اينها همه درست است و آنچه نام هنجار به آن داده اند ، نيكها نيز همانست و به همان روش جاگير مي شود و رواج مي يابد. همچنين بدها با « كيفر» جلوگيري مي شود يا از آن كاسته مي گردد. ما هم اين فرآيند را راه دروني شدن نيكيها و دوري از بديها مي دانيم نه كارهايي همچون روزه يا حج را.

 

ولي آنچه بايد به اين افزود نخست آنست كه در يك توده اي ، دستگاههايي كه آن آموزشها را نقض كند يا جلوي كيفرها را بگيرد نبايد پاگيرد. آيا امروز با آن مثالهايي كه از ماديگري ، شيعيگري و صوفيگري زديم و دربارة ديگر كيشها نيز توان گفت اين شرط برقرار است؟! ماديگري و كيشها كه خود دستگاههايي هستند و هريك راه خود را مي پويد آيا به سود توده دست از آموزاكهاي خود خواهند برداشت؟! تا اينها هستند از آن آموزشهاي « جامعة مدني» جز نتيجة اندكي بدست نخواهد آمد.

 

دوم ، در همه جا كه دستگاهي بنام پليس و دادگاه نيست و نتواند بود تا كيفر دهد. يكي از مؤثرترين كيفرها را مردم خود توانند داد. همان دستور اجتماعي رفتار با بدان كه يادش كرديم خود از بهترين كيفرهاست. رويهمرفته مردمي كه خواهان دموكراسيند بايد به نيروي توده باور استوار داشته و خود را تواناي انجام بسيار كارها بدانند. از سستي درآيند و همة كارها را از دولت يا از دستگاههاي انتظامي انتظار نداشته باشند.

 

همچنين بايد دانست كه دموكراسي بي آنكه توده نيك گردد دست يافتني نيست. در اين باره خوانندگان مي توانند نخستين گفتار هاي اين پايگاه را بخوانند.

 

[1] : يكي از آنها اينست كه امروز هركس آنچه بسود اوست نيك و آنچه نه چنانست بد مي داند. اينست نيك و بد بنيادي ندارد. همين خود يك گرفتاري كوچكي نيست. اين به معني نبودن يك « استاندارد» رفتاري در ميان يك توده مي باشد كه خود سخت بيمناك است! در اين پايگاه و در گفتار شمارة 4 به اين جستار پرداخته شده ولي براي شرح بيشتر ، خواننده را به رشته گفتارهاي « دردها و درمانها» كه 9 شماره از آن فراهم آمده مي خوانيم.

 

[2] : در اين زمينه نوشته هاي بسياري هست كه خواننده ميتواند بخواند :

ورجاوند بنياد ، راه رستگاري ، ما چه ميخواهيم؟ ، در پاسخ حقيقتگو ، دردها و درمانها (رشته گفتارهايي از پيمان).

(يكشنبه هفتم شهريور هشتاد و نه)

احمد كسروي...
ما را در سایت احمد كسروي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا فرهيزش kasravi بازدید : 415 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت: 22:00